کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در ورود به کربلا

شاعر : جواد هاشمی     نوع شعر : مرثیه     وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن     قالب شعر : غزل    

من ندانم چه حساب است، بیا برگردیم            که دلم در تب و تاب است؛ بیا برگردیم

نـام این دشـت زد آتـش به غـم‌آبـاد دلـم            این چه خاک است؟ چه آب است؟ بیا برگردیم


جلوۀ روی تو در مردمک چشم من است            تا که این عکس به قاب است، بیا برگردیم

نکـند بی‌تو از این معـرکه برگـردم من            هجر، سرگرم شتاب است، بیا برگردیم

بین اینان که ز صخره دلشان سنگ‌تر است            سـنگ بر آیـنه باب است، بـیا برگردیم

ما همه تـشـنۀ دیدار تو و طرح عـطش            نقشه‌اش نقش بر آب است، بیا یرگردیم

دخترت چشم به من دارد و گوید: عمّه!            تا عـمو پا به رکاب است، بیا برگردیم

: امتیاز

ورود کاروان اهل بیت علیهم السلام به کربلا

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

رویِ زانـویِ بـرادر پا اگـر بـگـذاشته            آفـتاب انـگـار مـنّت بر قـمـر بگـذاشته
دستها را رویِ دوشِ دو پسر بگذاشته            آنکـه رویِ شانـۀ عـباس سر بگـذاشته


دورِ او از عون و جعفر اکبر و قاسم پُر است
شُکر گِردش از جوانانِ بنی‌هاشم پُر است

جبرئیل اینجاست تا خانوم فرمایش کند            تا حسینَش هست او احساسِ آرامش کند
تا که آرام است دنیا درکِ آسایش کـنـد            تا بیاید عمه‌جان باید عمو خواهش کند

تاکه عباس است خانم خواب راحت می‌کند

شکر حق در سایۀ او استراحت می‌کند

دست او که نیست دل غم رویِ غم می‌ریزَدَش            نـامِ اینجا را مَبَر وقتی بهم می‌ریزَدَش
چشم‌ها خونِ جگر در هر قدم می‌ریزَدَش            بیشتر او را بِهَم طفلِ حرم می‌ریزَدَش

خیمه برپا می‌کنند و روضه برپا می‌کند
می‌نشیند گوشه‌ای هِی وای زهرا می‌کند

ناله زد تا زد قدم: دیدی چه آمد بر سرم            گفت در بینِ حرم: دیدی چه آمد بر سرم
چیست اینجا غیرِ غَم دیدی چه آمد بر سرم            مادرم ای مادرم دیدی چه آمد بر سرم

با زبـان حـال گـوید آه: بـرگـردان مرا
مُردم از دلشوره از این راه برگردان مرا

این حرم گهواره دارد جانِ زینب بازگرد            کودکِ شیرخواره دارد جانِ زینب بازگرد

دختری مه پاره دارد جانِ زینب باز گرد            درد وقتی چاره دارد جانِ زینب بازگرد

وای از این سرزمین شیرِ رُبابت خُشک شد
تیرهاشان را ببین شیرِ رُبابت خُشک شد

داد زد شامِ دهم ای وای می بینی چه شد            بچه‌ها را کرده گُم ای وای می بینی چه شد
نعلِ تازه زیرِ سُم ای وای می بینی چه شد            وَیلَنا مِن بَعدِ کُم ای وای می بینی چه شد

گفت با طفلانِ در آتش عـلیکـم بالفرار
زود گیرَد مویِ سر آتش علیکم بالفرار

میزند رویِ سرش دیگر نمی‌دانم چه شد            شعله ور شد چادرش دیگر نمی‌دانم چه شد
خاک خورده معجرش دیگر نمی‌دانم چه شد            مانده او با مادرش دیگر نمی‌دانم چه شد

ناقه‌اش عریان ولی جمعِ بنی‌هاشم نبود
با حـرامـی بود اما اکـبر و قـاسم نـبود

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما  پیشنهاد می‌کنیم به منظور انطباق مطالب با روایات مستند و معتبر و انتقال بهتر معنای شعر، بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

تاکه عباس است خانم خواب راحت می‌کند            او فقـط در سایۀ او استراحت می‌کـنـد

گـفت با دلـواپـسی با آه: برگـردان مرا            مُردم از دلشوره از این راه برگردان مرا

ابیات زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد محتوایی در عدم رعایت شأن اهل بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و حفظ بیشتر حرمت و شأن اهل بیت که مهمترین وظیفه هر مداح است؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید. به هیچ وجه شایسته نیست اهل بیت را بیچاره و آواره بنامیم و لازم دقت بیشتری در کلمات بکار برده شده داشته باشیم

این حرم گهواره دارد جانِ زینب بازگرد            مادری بیچاره دارد جانِ زینب بازگرد

زینـبی آواره دارد جانِ زینب بازگـرد            درد وقتی چاره دارد جانِ زینب بازگرد

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما به دلیل مستند نبودن و یا تحریفی بودن مطالب؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور اجتناب از گناه تدلیس یا تحریف سخان ائمّه؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

میزند رویِ سرش دیگر نمی‌دانم چه شد            بوسه زد بر حنجرش دیگر نمی‌دانم چه شد

ورود کاروان اهل بیت علیهم السلام به کربلا

شاعر : موسی علیمرادی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مسمط

می‌رسد ناله و آه از طرف عـرش خـدا            شد حـسـیـنـیه گـریه هـمۀ ارض و سما
همۀ عـالمیان غـرق غـم و شور و عزا            روضه‌خوان فاطمه و گریه کُنش عالم‌ها


که رسید است حـسین بن عـلی کربـبلا

کاروانی که پُر از نور خداوند جلی‌است            کاروانی که پُر از جلوه عشق ازلی‌است
پـیـش درگـاه خـدا قـافـلـه بی مثلی‌است            کاروانی که پُر از فاطمه و چند علی‌است
چـشم بـد دور که این قافـله بـاشد بـر پا

لحظه‌ای گشت که افتاد زمان از حرکت            قبـل هر کـار همه هـاشـمیان با سرعت
می‌چکید از عرق روی جبین‌ها غیرت            جمع گـشتنـد همه دور خـدای عـصمت
که نـبـینـد نـظری سـایه‌ای از زینب را

روضه خوان و نگران است و پریشان زینب            از غـم کـربـبـلا بی‌سر و سامـان زینب
پـای اربـاب شده دست به دامـان زینب            ترس دارد که به لبهاش رسد جان زینب
از بـرادر بـشـود آه در ایـن دشـت جـدا

یک به یک خیمه به خیمه همگی گشت بنا            چـادر فـاطـمـیـون مـرکـز این چـادرها
جرأتی نیست به چشمی‌که بچرخد اینجا            تا نـگـهـبـانِ هـمـه اهـل حـرم شد سـقـا
وای از روز دهم غارت و بی‌رحمی‌ها

خـیــمـه اکـبـر لــیــلا چـه تـمـاشـا دارد            این پسر ارثـیـه از کـوثـر و طاها دارد
مـثـل عـبـاس عـلی قـامـت طـوبـا دارد            لافـتی گر که به شأنـش بـرسد جا دارد
کـاش جسمش نشود پخـش میان صحرا

مادری بـین حـرم نـغـمه لالایی خـوانـد            آب انـدازه کـافی به عـزیـزش نـوشـاند
بین آغوش خودش گل پسرش را خواباند            تـا دم صبـح عـلی در بـغـل مادر مـانـد
نـخورد غـصه که این قـافـله دارد سـقا

تخت شاهی رقـیه است سر دوش عـمو            مثل زهراست همه هیبت او موی به مو
شکرچون فاطمه‌اش نیست شکسته پهلو            یا ندارد ردی از سیلی و از هاله به رو
کـاش از نـاقه نـیـفـتـد شب تاریک خـدا

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر در تمام سایت‌ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» بصورت زیر آمده است که احتمالا اغلاط تایپی است و موجب بر هم خوردن وزن، آهنگ و معنای شعر شده است، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید

پـیـش درگـاه خـدا قـافـلـه بی مثلی‌است            کاروانی که پُر از فاطمه چند علی‌است

شکرچون فاطمه او نیست شکسته پهلو            یا ندارد ردی از سیلی و از هاله به رو

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و تحریفی بودن حذف شد، همانگونه که بسیاری از علما و مراجع در کتب: جلاءالعیون ۵۶۹؛ منتهی الآمال ۴۴۹؛ نفس المهموم ۲۸۳؛ لؤلؤ ومرجان ۲۱۵؛ اربعین الحسینیه ۱۳۸؛ قاموس الرجال  ج۸ ص ۴۶۶؛ فواید المشاهد ۵۱؛ تحقیق درباره اوّل اربعین ۶۸۴؛ تنقیح المقال ج۲ص ۱۹؛ حماسه حسینی ج۳ ص ۲۵۵؛ کبریت احمر ۳۸۴؛ مقتل تحقیقی ۱۸۰؛ مقتل جامع ج۱ ص۱۱۹ و .... نوشته ­اند ازدواج حضرت قاسم با دختر امام حسین  تحریفی است و این قصۀ جعلی برای اولین بار در قرن دهم در کتاب روضة الشهدا بدون هیچ سندی تحریف شده است. در استفتاعی که از حضرات آیات عظام سیستانی، خامنه ای و فاضل لنکرانی صورت گرفته است آنها نیز ضمن نادرست خواندن این داستان جعلی و خیالی؛ خواندن آن را جایز ندانسته اند. (جامع المسائل ج۲ ص۶۲۰ و ۶۲۴) جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید

فــرق دارد حــرمـی بـا هـمـه چـادرهـا            خیمه نـجمه پر از نقل نبات است و قبا
رخـت آورده که دامــاد کـنـد قــاسـم را            شب عـقـدش به سـرش نـقـل بـپاشد اما
سنگ شد نقل سرش سرخی خون گشت حنا

ورود کاروان اهل بیت علیهم السلام به کربلا

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

آیـنـه در آیـنـه تـابـیـد عـالـم شـد عـلـی            نَفسِ خود را دید خود را دید خاتم شد علی
اولین صبحِ ظهورِ حَیِ اعـظم شد علی            حق تماشا کرد خود را تا مجسم شد علی


با علی جان میدهیم و با علی تب می‌کنیم
حرفِ مولا می‌زنیم و مشقِ زینب می‌کنیم

آنکه اقیانوسِ آرامِ علی شد زینب است            آنکه او آغاز و انجامِ علی شد زینب است
آنکه او معنایِ اسلامِ علی شد زینب است            آنکه آمد زینتِ نامِ علی شد زینب است

ما نمی‌فهمیم از این اوج این اعجاز هیچ
شعرها را ساده‌تر می‌گویم اما باز هیچ

او هزاران شیرزن بود او فقط زینب نبود            او ظهورِ پنج تَن بود او فقط زینب نبود
سوختن در سوختن بود او فقط زینب نبود            او حسین و او حسن بود او فقط زینب نبود

شـد تــمـام آیـۀ قـالـو بـلا وقـتی رسـیـد
با نزولش کربلا شد کـربلا وقتی رسید

شرحِ لیلی را اگر منزل به منزل گفته‌اند            شرحِ این تشریف را جمعِ مقاتل گفته‌اند
کعبه را با بودنش در راه، محمل گفته‌اند            گَردِ صحرا نه غبارِ پرده را دل گفته‌اند

به حسینش که دل زینب به‌دست اکبر است
پرده‌ها‌ی محملِ زینب به‌دست اکبر است

کَـشتیِ کـربُبلا در کـربـلا پهـلو گـرفت            خواست تا پائین بیاید آسمان زانو گرفت
تا بیاید جبرئیل از شهپرش جارو گرفت            او نه از عباس، جان عباس از بانو گرفت

پایِ او بـر زانـویِ مردانۀ عـبـاس بـود
بـعدِ بـابـا دستِ او بـرشانـۀ عبـاس بود

دورِ خود تا دید اکبر را خیالش جمع شد            عون و عبدلله و جعفر را خیالش جمع شد
دید در گهواره اصغر را خیالش جمع شد            بِینِ خمیه چند دختر را خیالش جمع شد

دید فوجِ دشمنان را گفت عباسم که هست
نیزه و تیغ و سنان را گفت عباسم که هست

ناگهان بی‌حال شد گودال را وقتی که دید            روضه‌اش اطفال شد گودال را وقتی که دید
ماتِ استقبال شد گودال را وقتی که دید            حرمله خوشحال شد گودال را وقتی که دید

آمـد و اُفـتـاد بـر پـایِ بـرادر: بـازگَـرد
جانِ خواهر جانِ من نَه جانِ مادر بازگَرد

شامِ غـم شد وای اکـبر را نمی‌بیند چرا            عون و عبدالله و جعفر را نمی‌بیند چرا
وای در گهواره اصغر را نمی‌بیند چرا            بِینِ حـجمِ شعـله دخـتر را نمی‌بیند چرا

خیمه از شعله اُفتاد و عزیزی سوخت سوخت
زیرِ آن خیمه خداوندا مریضی سوخت سوخت

بسکه اُفتاده زمین در پا توانی نیست نیست            می‌دَود سمتِ برادر حیف جانی نیست نیست
دیر شد تا او بیایَد ساربانی نیست نیست            وای از انگشت و انگشتر نشانی نیست نیست

زیرِ تیغ و نیزه می‌گردد جوابی حیف نیست
ناقه و چشمِ حرامی و…رکابی حیف نیست

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر در تمام سایت‌ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» بصورت زیر آمده است که احتمالا اغلاط تایپی است و موجب بر هم خوردن وزن، آهنگ و معنای شعر شده است، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید

با علی جان میدهیم با علی تب می‌کنیم            حرفِ مولا می‌زنیم و مشقِ زینب می‌کنیم

بیت زیر به دلیل تحریفی بودن حذف شد همانگونه که بسیاری از علما و محققین همچون علامه بیرجندی؛ شیخ عباس قمی و .... در کتب کبریت احمر (ص ۱۴۱) منتخب التواریخ ( ص ۲۲۴) مقتل تحقیقی (۲۲۹) پژوهشی نو در بازشناسی مقتل سیدالشهدا (ص ۲۴۰) و .... تصریح شده است موضوع نبش قبر و سر به نیزه زدن حضرت علی اصغر علیه‌السلام صحت ندارد و تحریفی است این قصۀ جعلی و ساختگی برای اولین بار در قرن سیزدهم در کتاب ریاض القدس آن هم بدون هیچ استنادی تحریف شده است « کتاب ریاض القدس توسط علما و محققین تاریخی جزء کتب تحریفی معرفی شده است»؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین‌جا کلیک کنید.

پشتِ خیمه قـبرِ اصغر را نمی‌بیند چرا            بِینِ حـجمِ شعـله دخـتر را نمی‌بیند چرا

ورود کاروان اهل بیت علیهم السلام به کربلا

شاعر : مصطفی هاشمی نسب نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : چهارپاره

از راه دور هـالـۀ نـوری رسـیده است            یک کاروان فرشته و حوری رسیده است

مشغـول ذکر و راز و نـیـازند با خـدا            گویا کـلیم باز به طـوری رسیده است


مهتاب رو گرفت، که زینب رسیده است            بر چشم خود ستاره حجابی کشیده است

از بس که این چراغ عفیف و منوّر است            پـروانـه نیـز سـایـۀ او را نـدیـده است

تا پـا زمین گـذاشت دل آسـمان گرفت            قلب علی و فاطمه هم در جنان گرفت

آیــات ابــتــدایـی مــریـم نـزول کــرد            یحیی به نیزه رفت و مسیحا زبان گرفت

زینب ز روی نـاقـۀ خـود تا بـلـنـد شد            آه از نـهـاد حـضـرت زهـرا بـلـند شد

تـا کـه صـدا زدنـد رکـابـی بـیــاوریـد            فـوراً جـنـاب حـضرت سـقـا بـلـند شد

آرام پــرده را عـلـی اکـبـر کـنــار زد            قـاسـم غـبـار بـادیـه بـا پَــر کـنـار زد

ارباب با قرائت والشـمس و والضحی            پـوشـیـه را ز روی مـطـهـر کـنار زد

پا بر زمین گذاشت، دلش بی‌قـرار شد            قـلـبش به غصه‌های فـراوان دچار شد

نم نم به گـریه آمد و چون ابـر نوبهار            نـم نـم شـروع کـرد، ولی زار زار شد

اینجا کجاست؟ چرا سر من تـیر می‌کشد            ذرّه به ذرّه پـیـکـر مـن تـیـر می‌کـشـد

فکری برای خواهـر خود کن، برادرم            دارد تـمـام مـعـجـر من تـیـر می‌کـشـد

شـأن نـزول این همه آیه شنـیـدنی‌است            تعـبیر خواب کودکی من نـدیـدنی‌است

دردی عجیب قامت من را گرفته است            این سرو قد کشیده گمانم خمیدنی‌ است

اینجا برای اهل و عـیالت امان نداشت            گـشـتم، به غیر حـادثۀ ناگهـان نداشت

چـشمی حـریص در پی انگـشـتر آمده            این قافله چه می‌شد اگر ساربان نداشت

این حوریان که فکر اسارت نکرده‌اند            اصلاً خـیال آتش و غـارت نـکـرده‌اند

تا بـوده است از هـمه مسـتـور بوده‌اند            محجـوبه‌اند و فکـر جسارت نکرده‌اند

حالا بیا به خـاطر خـواهـر عـبور کن            ما را ببر مدینه، از این خاک دور کن

حیف از لب تو نیست به آتش شود دچار            آرام قـلب مضطر خـواهر ز نـور کن

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما به دلیل مستند نبودن و یا تحریفی بودن مطالب؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور اجتناب از گناه تدلیس یا تحریف سخان ائمّه؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

حیف از لب تو نیست به آتش شود دچار            صرف نظـر ز رفـتن کـنـج تـنور کن

زبانحال مسلم بن عقیل علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : مهدی مقیمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : ترکیب بند

نـامـه دادم که بـیا سخـت پـشـیـمانم من            از همه رانده شـدم بی‌سر و سامانم من

بسـته رویم همه درها شده در حالی که            بین این مـردم بی عـاطفه مـهـمانـم من


سنگ خـوردم زِ سرِ بـام، خـدا می‌دانـد            بی کس و یـارم و تـنها و پـریـشانم من

این پـریـشـانیِ مـسـلـم که فـدای سر تو            نـگــران تـو و بـی آبـیِ طــفــلانـم مـن

به گمانم که تو هم عاقبتت مثل من است            میهمان هستم و چندیست که عطشانم من

لحـظه لحـظه متوسل به تو و ذکر توأم

هر قـدم ای پـسر فـاطـمه در فکـر توأم

در پسِ پردۀ این شهر فریب است فریب            عادت مردم این شهر عجیب است عجیب

مرد، در بینِ هـمه مـرد نـماها ایـنـجا...            پسر عوسجه، هانیّ و حبیب است حبیب

پـسـر فـاطـمـه برگـرد که نـامـوست را            طعنۀ کوفیِ بی‌رحم نصیب است نصیب

متوجه شدم این را که در این شهرِ نفاق            هر که از آلِ علی بود غریب است غریب

یادِ چشمانِ پر از مِهرِ تو تنها چیزیست            که در این مهلکه تسکین و طبیب است طبیب

همگـی اهل فـریـبـنـد و همه اهل نفـاق

گرچه در عهد شکستن همه دارند وفاق

من خـریـدار سـرِ دارم و سـردارِ تـوأم            تـو عـلـیِّ من و مـن مـیـثـم تـمـار تـوأم

با ادب می‌دهم از دور سلام از سرِ دار            در ادب پــیــروِ آدابِ عــلـمــدار تــوأم

یا حـسـین گـفـتـم و از بـام فـرو افـتـادم            تا بـفـهـمـند که تا مرز جـنون یـار توأم

قسمت این بود که لب تشنه دهم جان زِ غمت            غـمِ تو دارم و تب دارم و بیـمـار تـوأم

جان به راه تو اگر داد سفیرِ تو چه باک؟            جان خود را به تو سوگـند بدهکار توأم

راه خود را تو عوض کن تو کجا کوفه حسین

همۀ حرف من این است میا کوفه حسین

یـابـن زهــرا نـگــران تــوأم و آمـدنـت            نگـران تـوأم و قـصـۀ عـریـان شـدنـت

ترسم این است که یک روز ببیند زینب            که جسارت شده با سنگ و عصا بر بدنت

ترسم این است کـفـن بهر تو پـیدا نشود            ترسم این است بماند به روی خاک تنت

ترسم این است به یغما رود انگشتر تو            ترسم این است که غارت بشود پیرهنت

وای از پیـکـر مـجـروحِ عـلی اکـبر تو            وای از جـسـم لگـد مـالِ یـتـیـم حـسنت

ترسم این است که قربانیِ گودال شوی

نعـل تـازه بزنـند و تو لگـد مـال شـوی

: امتیاز

زبانحال مسلم بن عقیل علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : علیرضا خاکساری نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : ترکیب بند

انـگـار در بـهـشت خـدا پـا گـذاشـتـیـم            وقـتـی قـدم به مـجــلس آقـا گـذاشـتـیـم
در این حـسیـنیه شهدا صف کـشیده‌اند            اینجا مـقـدس است که ما پا گـذاشـتـیم


با وحـدت عـقـیـده به کـثرت رسیده‌ایم            اینجا بجای واژۀ “من”، “ما” گـذاشتیم
شور و شعور ناب حـسینی خویش را            در خـیـمـۀ عـزا به تـمـاشا گـذاشـتـیـم
زانو زدیم اگرچه در این روضه‌ها ولی            دل را مـیان کـرب وبـلا جا گـذاشـتـیم
سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است            ما نیـز سر به دامن صحـرا گـذاشتـیـم
باز این چه رستخیز عظیم است”در حرم            گـویا قـدم به محـشر کـبری گـذاشـتـیم

امشب هر آنکه آمده مهمان مسلم است
حتی خود حـسین پریـشان مسـلم است

دلــداده‌ای بـخــاطــر دلــدار مــی‌رود            پیک امام ” و “محرم اسرار”می‌رود
تـرسی در او ز فـتـنـۀ إبن زیاد نیست            با غـیرت و شکـوه عـلی وار می‌رود
او نیز شیر بیشه‌ای از نسل هاشمی‌ست            تا قلب فـتـنـه “مـسـلـم کـرار “می‌رود
در یک نگاه کوفه ابوالفضل دیگری‌ست            با شـوکـت و جـلال عـلـمـدار می‌رود
مسـلم نـگـو بـیـا و بگـو مـیـثـم حـسین            آن میـثمی که خود به سر دار می‌رود
کوچه به کوچه شهر دو صد گونه فرقه را            در جـسـتـجـوی یـار فـداکـار مـی‌رود
مثل عموش خسته از اوضاع روزگار            مثـل عـمـوش دست به دیـوار می‌رود
بر دخـتـران آل عـلـی گـریـه می‌کـنـد            هر ساعـتی که بر سر بـازار می‌رود
مسلم اگرچه گرم نماز عـشای خویش            کـوفی سـراغ درهـم و دیـنـار می‌رود
خولی سراغ کعب نی و تازیـانه و            اشـعـث سراغ نـیـزۀ بـسـیـار مـی‌رود
تـیر سه شـعـبۀ دگـری می‌کـند شکـار            بـازار کـوفـه حـرمـله هـربار می‌رود
دارد سـنـان بـه شـهـر بـرای خـریـدن            سرنـیـزه‌ای شبـیه به مـسـمار می‌رود

با نام و یاد حضرت زهرا توان گرفت
بـالای بـام دار الـعـمـاره زبـان گـرفت

جز گریه بر غریبی تو راه چاره نیست            بر ظلـم‌های کوفه تـوان نـظاره نیست
از این به بعـد مـاه تـمام حـمـیـده باش            وقتی که آسمان شبش را ستاره نیست
دوم شهـید راه تـوأم، راضی‌ام حـسین            در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست
جـز تـازیـانـه بر کـمر هر پـیاده و            جز تیغ تـیز بر کمر هر سواره نیست
این مسـلخی که دور و بر کوفه دیده‌ام            جای سپـیدی گـلوی شـیرخواره نیست
ایـنـجـا کـفـن برای تو پـیـدا نـمی‌شـود            جز بوریا برای تـنی پـاره پاره نیست
إرجع الی مدیـنه …پـدر مـادرم فـدات            إرجع الی مدینه …مجالی دوباره نیست

شرمـنـده‌ام که نـامـه نوشـتم بیا حسین
شرمـنده‌ام که نـامه نـوشـتم بیا حـسین

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایات معتبر تغییر داده شد! همانگونه که کتب: تاریخ الامم والملوک ۵ /۳۷۵؛ اللهوف ۴۰؛ مُثیرُالأحْزان ۱۱۲؛ الکامل فی‌التّاریخ۱۱ /۱۱۶؛ بحارالأنوار۴۴ /۳۳۸؛ منتهی‌الآمال ۳۶۵؛ نفس‌المهموم ۸۲؛ مقتل امام حسین ۱۵۳؛ مقتل مقرّم ۵۶؛ قمقام ۲۸۵؛ مقتل جامع ۱ /۴۸۴ ذکر شده است اولین شهید کربلا کسی به نام سلیمان معروف به ابارزین است که همزمان با مسلم بن عقیل نامۀ سیدالشهدا را برای اهالی بصره برد، ابن زیاد ملعون قبل از آنکه به کوفه بیاید در شهر بصره سلیمان را به شهادت رساند سپس به کوفه آمد.

اول شهـید راه تـوأم، راضی‌ام حـسین            در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست

بیات زیر به دلیل مستند نبودن داستان شریح قاضی حذف شد

قاضی شریح خون تو را هم مباح خواند            جز حکم قتل صبر تو روی مناره نیست

زبانحال مسلم بن عقیل علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : محمود ژولیده نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

مسلمم، دار و ندارم را به دار آویخـتند            کینه‌های بدر و خیبر را سرِ من ریختند
دوست و دشمن ز یک وعده بهم آمیختند            کوفه را با دِرهم و دینار بر انگـیخـتـند


بـشکـند دستم، نـوشـتـم نامـه: ای آقا بیا
ای فدایت جان من، جان علی کوفه میا

مُلک ری آمال کوفی شد، رها شد اهلبیت            از مدارِ زندگی هاشان، جدا شد اهلبیت
بعد از این بر غصه و غم مبتلا شد اهلبیت            من چگویم، تا قیامت در عزا شد اهلبیت

وای اگر پایت رسد در کوفه ای آقای من
خود ز بـالای قـنـاره بـشـنوی آوای من

یاورم با خون و جانم مکتبت را یا حسین            نـشـنـوم من نـالۀ زیر لبت را یا حـسین
آمدی! همره مـیـاور زینبت را یا حسین            شیرخواره طفلِ بی تاب و تبت را یاحسین

گر بپرسد، من چگویم در جواب فاطمه
ذبـح شد تـنهـا سـفـیـر انـقـلاب فـاطـمه

ذبح کردن کار آسانی است بین کوفیان            جای رهبر سیم و زر شد نور عینِ کوفیان
نیست شور انقلابی، شور و شین کوفیان            با تو اصلاً فـرقها دارد حسینِ کـوفـیان

میدهند اینجا به یک خلخال، شمشیرِ گِران
دیـنـشان دارد بهای گـوشـوارِ دخـتران

اهل دنـیایـند و خود فکـر قیامت نیستند            یـارِ کـفـارند و انصار امامت نـیـسـتـند
روز فتنه، فکر چیزی جز غرامت نیستند            ناسزا گـویـند و دارای کـرامت نیـسـتند

گر غریب افتد کسی، گودال اینجا می‌کنند

هر چه آید دستشان بر پیکر او می‌زنند

وای اگر افتد اسیری دستِ این نامردها            گریه را پاسخ دهند از خنده این بی‌دردها
وای بر حال یتـیـمان در کفِ ولگـردها            می‌تکانند از سرِ طفلان به سیلی، گَردها

زیر دست و پا بیفتد هر که بی‌بابا شود
دستِ جلادان بیـفـتد هر کسی تنها شود

وای از روزی که زینب با تو گردد روبرو            از نوک نیزه کنی با خواهر خود گفتگو
دخترت از روی ناقه در پی‌ات در جستجو            می‌کند با اشک، روی زخمی‌اش را شستشو

در همینجا دشمنت او را شماتت می‌کند
رأس تو قرآن چو خوانَد رفع تهمت می‌کند

: امتیاز

زبانحال مسلم بن عقیل علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : محمود اسدی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

پـسـر فــاطـمـه افـتـاده ز پـا یــاور تـو            پـیکـرم بـاد به قـربـان سـر و پیکـر تو

با تو اینـقـدر بگـویم که دگـر کـوفه میا            می‌زند مـوج؛ دورویی، نشود بـاور تو


کوچه‌هایش چقَدَر مثل مدینه تنگ است            بـود ذکـر لـب من نـام خـوش مـادر تو

جان زینب تو میا کاش ز ره برگـردی            بیـم دارم به اسـارت بـرود خـواهـر تو

بعد تو نیّت این کوفی بی دین این است            که بـریـزند به خـیـمـه به سرِ دختر تو

مـثـل تـسـبـیـح که پـاره شـود از هم آقا            ترسم آن است بریزد به زمین اکـبر تو

تــرس دارم بـخـنـدنـد بـه زانـو زدنـت            نـکـنـد تـا که بـبـیـنـند دو چـشـم تـر تو

خولی از بهر سرت نقشه کشیده برگرد            قصد دارد که به خورجین بگذارد سر تو

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایات معتبر حذف شد! لازم به ذکر است در زمان دستگیری و شهادت حضرت مسلم هیچ صحبتی از کشتن سیدالشهدا علیه‌السلام و غارت و ... نه در بین مردم و نه حتی در دارالأماره کوفه نبوده است چنانچه ابن زیاد در پاسخ وصایای مسلم پاسخ می­دهد « حسین هم اگر به کوفه نیاید با او کاری ندارم » مردم نیز بخاطر تهدیدهای ابن زیاد و ترس از جانشان مسلم را تنها گذاشتند و او را یاری نکردند. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

قـصـد دارنـد بـخـنـدنـد به زانـو زدنت            قصد شان است ببـیـنـند دو چـشم تر تو

زبانحال مسلم بن عقیل علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : رسول عسگری نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

مثل حال و روز تو بنگر پریشانم حسین            بی‌سر و سامانم و در کوفه حیرانم حسین

تشنگی از یک طرف دلواپسی از یک طرف            من برای اُمّ کـلـثـوم تو گـریانم حـسـین


جان من ناقابل است قربان دندان های تو            گـر امـانم را بریـده درد دنـدانم حـسین

نامه دادم؛ گر بیایی خون تو پای من است            آه الهـی بشکـند دسـتـم پـشـیـمانم حسین

روزگاری من سفیرت بودم و با اجر و قرب            روزگارم را بخوان حالا ز چشمانم حسین

یک شبه رأی همه برگشته و حالا ببین            خانۀ یک پیر زن؛ سرداب پنهانم حسین

کـوفه بـد تـا کـرده با آل عـلی از اولش            اینکه می‌گـویم نـیا فکـر جوانانم حسین

حق من این بوده که از مسلخ آویزان شوم؟            گیرم اصلا خارجی و نا مسلمانم حسین

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به جهت حفظ بیشتر شأن اهل بیت و انتقال بهتر معنای شعر تغییر داده شد.

مثل موهای پـریشانت پـریـشـانم حسین            بی‌سر و سامانم و در کوفه حیرانم حسین

بیات زیر در تمام سایت‌ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» بصورت زیر آمده است که احتمالا اغلاط تایپی است و موجب بر هم خوردن وزن، آهنگ و معنای شعر شده است، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید

یک شبه رأی همه برگشته و حالا ببین            خانۀ یک پیر زن؛ سردابه پنهانم حسین

زبانحال مسلم بن عقیل علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : رضا قاسمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

روی بامِ قـتـلگـاهش؛ کـفـتـرِ نامـه‌برت            خواهشش این است، برگردی به شهر مادرت

کاش می‌شد نامـه‌ام آتش بگیرد بین راه            یا نه؛ پیکم گم شود؛ اصلا نیاید محضرت


نامه‌های خطّ کوفی را نخوان؛ آتش بزن            کاش می‌شد حرف‌هاشان را نمی‌شد باورت

دلخوشی‌های ربابت را ببین و رحم کن            زودتر برگـرد، تا زنده بمـاند اصغـرت

مردمِ شهر عـلی؛ نامِ عـلی را دشمن‌اند            رحـم کن بر قـدّ و بـالای عـلیِ اکـبرت

مشک‌هایت را حسابی پُر کن اینجا آب نیست            تا مـبادا آبـروی حضرت آب آورت

پنجه‌های گرگ‌ها را شانه دیدم؛ رحم کن            گنگ می‌گویم؛ زبانم لال؛ موی دخترت

چشم‌های مردم این شهر، خیلی بی‌حیاست            وای، می‌ترسم بیفـتد بر نگـاه خواهرت

لااقل خونم؛ سرم؛ دفع بلا می‌کرد، کاش            از تو و اهل و عیالت از تمام لشکـرت

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایات معتبر حذف شد! لازم به ذکر است در زمان دستگیری و شهادت حضرت مسلم هیچ صحبتی از کشتن سیدالشهدا علیه‌السلام و غارت و ... نه در بین مردم و نه حتی در دارالأماره کوفه نبوده است چنانچه ابن زیاد در پاسخ وصایای مسلم پاسخ می­دهد « حسین هم اگر به کوفه نیاید با او کاری ندارم » مردم نیز بخاطر تهدیدهای ابن زیاد و ترس از جانشان مسلم را تنها گذاشتند و او را یاری نکردند. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

سر به سر با مردم این شهر، نگذار و برو            نقشه‌ها دارند در سر؛ کارها هم با سرت

زبانحال مسلم بن عقیل علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : وحید محمدی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مثنوی

آه، بد جور مرا کوفه به هم ریخت حسین            همۀ شهر به یکباره سرم ریخت حسین

نیست پنهان ز تو، تنها شده‌ام در این شهر            باورم نیست که بی‌جا شده‌ام در این شهر


تو نبودی که ببـینی چه شبی سر کـردم            تا سحـر گـریه به تـنهایی حـیـدر کـردم

وای بـر من که به غـم صحـرا شـده‌ای            بـاورم نیست که تو یکّـه و تـنها شده‌ای

کاش اینجا نرسی، کوفه پر از نیرنگ است            کوچه‌هاشان همگی مثل مدینه تنگ است

رفته از کـف همه تاب و توانم چه کـنم            نامه دادم که بـیـا، دل نگـرانـم چه کـنم

نـگـرانـم نکـنـد زیـنـبـت ایـنـجـا بـرسـد            تو نباشی و خودش بی‌کس و تنها برسد

نگـرانم چه کـنـم، پـیـرهـنـت را بـردار            آه آقــای غــریــبـم کــفـنـت را بـــردار

چـند تا مـشک پُـر از آب بـیـاور حـتما            آه لـب تـشـنـه شـدم، آب نـدادنـد بـه من

کوفه در فکـر اسیرند چه بد خواهد شد            خیزران دست بگیرند چه بد خواهد شد

کـوفه از قهـقۀ حرمله‌ها سرمست است            کـمر قـتـلِ غـریبانۀ مهـمان بـسته است

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر به جهت حفظ بیشتر شأن اهل بیت تغییر داده شد، به کار بردن عبارات و کلماتی همچون بیچاره، اواره و ... به هیچ وجه در شأن اهل بیت نیست و شایسته است توجه بیشتری در این خصوص داشته باشیم.

نیست پنهان ز تو، بیچاره شدم در این شهر            باورم نیست که آواره شدم در این شهر

بـاورم نیـست که آوارۀ صحـرا شـده‌ای            بـاورم نیست که تو یکّـه و تـنها شده‌ای

ابیات زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایات معتبر حذف شد! لازم به ذکر است در زمان دستگیری و شهادت حضرت مسلم هیچ صحبتی از کشتن سیدالشهدا علیه‌السلام و غارت و ... نه در بین مردم و نه حتی در دارالأماره کوفه نبوده است چنانچه ابن زیاد در پاسخ وصایای مسلم پاسخ می­دهد « حسین هم اگر به کوفه نیاید با او کاری ندارم » مردم نیز بخاطر تهدیدهای ابن زیاد و ترس از جانشان مسلم را تنها گذاشتند و او را یاری نکردند. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

وعـده زیـور و خـلخـال به هم می‌دادند            وعـده غـارت گـودال بـه هـم مـی‌دادنـد

چـقدَر نقشه شوم است که در سر دارند            نکـنـد دخـتـرکـان مـعـجـر نـو بـردارند

مدح و شهادت مسلم بن عقیل علیه‌السلام

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفتعلن مفتعلن فاعلن قالب شعر : مثنوی

ای تـن و جـانـت سـپـر هـر بـلا            کـوفـۀ تـو قـطـعـه‌ای از کــربـلا

یک‌تـنه خود بر سپـهـی غـالـبـی            نـجـل عــقــیـل بـن ابـی‌طـالــبـی


ای ز تـــمــام شــهــدا پــیـش‌تــر            وصف تو از بـیـنـش ما بـیـشـتر

پـیـش‌تـر از لــیــلـۀ مــیــلاد تــو            بـوده رســول دو ســرا، یـاد تـو

واقـف اســرار خــدای جــلــیــل            وصف تو را گـفـته برای عـقـیل

بـر پــسـر فـاطــمـه دل بـاخـتـی            بـا غـم او سـوخـتـی و سـاخـتـی

غـربـت تـو بـار غــم کــوچـه‌هـا            »سعی» تو در پیچ و خم کوچه‌ها

آهِ تــو در ســیــنــۀ دیــوار بــود            اشـک تـو وقـف قــدم یــار بــود

کوفه چه بی‌عار و چه بی‌درد بود            بین همه پـیرزنی «مرد» بود...

بخت به وی کرد خطاب این‌چنین:            طـوعـه به مـردانگـی‌ات آفرین!

وجه خـدا شمع شـبـسـتان توست            جان حسین است که مهمان توست

اشک شـده مـونـس تـنـهـایـی‌اش            خـون چـکـد از دیـدۀ دریـایی‌اش

دیـده بـه مـکـه دل شـب دوخـتـه            سـوخـتـه و سوخـتـه و سـوخـتـه

گـشـته تـپـش‌های دلـش یا حسین            زمـزمه دارد دل شب با حـسین:

ای بـه شـرف فـوق خـلـیـل خـدا            ای به مـنـای‌ت سـر و جـانم فـدا

حـرمـلـه با تـیـر کـشـد انـتـظـار            تـیـر کـجـا و گـلـوی شـیـرخوار

تــیــر کـجــا و دل افــروخــتـــه            تـیـر کـجــا و گـلــوی سـوخـتــه

کـوفه مـحـل همه نـیـرنگ‌هاست            دسته‌گـل سنگ‌دلان سنگ‌هاست

: امتیاز

زبانحال مسلم بن عقیل علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : محمدجواد غفورزاده نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

به زیر تیغم و این آخرین سلام من است            سلام من به حسینی که او امام من است

سـلام مـن بـه مــرادم بـه سـیــدالـشـهـدا            که مـقـتـدای من و شاهـد قـیـام من است


حسین! ای شده موسی به حرمت تو کلیم            که شور عشق تو شیرینی کلام من است

چگونه صبر کنم در غـیاب حضرت تو            که بی‌حضور تو این زندگی حرام من است

اگرچه دورم از آن آستان، دلم با توست            که ذکر خیر تو کار علی‌الـدّوام من است

غروبم از غم غربت اگر چه لبریز است            خوشم که عطر وصال تو در مشام من است

مـرا بـه مـژدۀ دیـدار تو امـیـدی نـیـست            غــم جـدایـی تـو هـمـدم مـدام مـن اسـت

مگر که شهد شهـادت به جام من ریزند            که در فراق تو چندی‌ست تلخ، کام من است

به راه عـشق تو من دومـین فـدایـی‌ام و            سفیر خاص توأم، این صدای عام من است

به مـتن دفـتـر فـضـل مـجـاهـدان بـنگـر            که در وفای تو سرلوحه‌اش به نام من است

تـویی مــنـادی صـوت عــدالـت انـسـان            که بازتـاب تو، فـریـاد نـاتـمام من است

چراغ زنـدگـی من عـقـیده است و جهاد            حسینی‌ام من و این مذهب و مرام من است

وجـود پـاک تو را چـشـم زخـم تا نـرسد            دعا به حضرت تو کار صبح و شام من است

مباش راهی کوفه به شوق دعوت خلق!            در آخرین نفس این آخرین پیام من است

بگـو که شـهـد شـهـادت مـرا گـوارا بـاد            در این محیط که زهر ستم به جام من است

خوشم که بر سر عشقت سرم رود بر باد            سـر بـریـدۀ مـن پـرچـم قـیـام مـن اسـت

من این چکامه سرودم که مسلم بن عقیل            ز روی لطف بگوید «شفق» غلام من است

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایات معتبر تغییر داده شد! همانگونه که کتب: تاریخ الامم والملوک ۵ /۳۷۵؛ اللهوف ۴۰؛ مُثیرُالأحْزان ۱۱۲؛ الکامل فی‌التّاریخ۱۱ /۱۱۶؛ بحارالأنوار۴۴ /۳۳۸؛ منتهی‌الآمال ۳۶۵؛ نفس‌المهموم ۸۲؛ مقتل امام حسین ۱۵۳؛ مقتل مقرّم ۵۶؛ قمقام ۲۸۵؛ مقتل جامع ۱ /۴۸۴ ذکر شده است اولین شهید کربلا کسی به نام سلیمان معروف به ابارزین است که همزمان با مسلم بن عقیل نامۀ سیدالشهدا را برای اهالی بصره برد، ابن زیاد ملعون قبل از آنکه به کوفه بیاید در شهر بصره سلیمان را به شهادت رساند سپس به کوفه آمد.

به راه عـشق، نـخـسـتـین فـدایی تو مـنم            سفیر خاص توأم، این صدای عام من است

شروع ماه محرم و مدح و مرثیۀ سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : علیرضا خاکساری نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : ترکیب بند

هـلا که مـاه محـرم بـهـار بـیداری‌ست            چقدر کـودک مظـلـوم تشنـۀ یاری‌ست
بـه حـکـم صـادرۀ کـل یـوم عـاشــورا            میان غـزه و سوریه کـربلا جاری‌ست


بعـیـد نیـست اگـر منـع آب هم بـشویـم            چرا که راه سعادت مسیر دشواری‌ست
مـبـاد وعـدۀ دشـمـن فـریب‌مـان بـدهـد            در این زمان که چنین قحطی وفاداری‌ست
به زیر بیرق دشمن اگر که سینه زدیم            نه عزّت است نه شوکت مذلّت و خواری‌ست
به دل کـتـیـبـۀ هـیـهـات من الذلّه زدیم            چرا که فلسفه و حکمت عزاداری‌ست

شبـیـه این هـمه ابـر بـهـار این شب‌هـا
بـبـار چـشـم تـر مـن بـبـار این شب‌هـا

به ذره گـر نـظری پور بـوتراب کـنـد            بـه آسـمـان رود و کـار آفــتــاب کـنـد
دخیل دامن باب الحـوائـج‌ام غـم نیست            اگـر تــمـامـی عـالـم مـرا جـواب کـنـد
نـدیـده چـشـم کـسـی تـا بحـال در دنـیا            به گریه کودک شیرخواره انقلاب کند
به گریه هم شده فهماند بعد از این باید            حسین روی علی اصغرش حساب کند
به زین دست پدر شد سوار طفل حرم            که دشت را به سر حرمله خراب کـند
به مـیـهـمـانـی تـیر یـل افـکـنـی رفـتـه            مگـر به دیدن جـدش نـبـی شتاب کـنـد
نگفت حرمله با خود که ممکن است این تیر            حـسین فـاطمه را از خجـالت آب کـنـد
نگفت حرمله با خود که ممکن است این تیر            چقدر خون به دل مادرش ربـاب کـنـد
نگفت حرمله با خود که تیر کوچک‌تر            برای حـنـجر شیرخواره انـتخاب کـنـد
دلیل سرخی تنگ غروب دانی چیست؟            ز خون حـنـجر او آسمان خضاب کـند

بـیـا بـه زمـزمـۀ آب آب گـریـه کـنـیـم
به پـای مرثـیه‌های ربـاب گـریه کـنـیم

: امتیاز
نقد و بررسی

با توجه به اینکه تصریح بر شش ماهه بودن در کتب تاریخی متقدم و معتبر نیامده است و این موضوع برای اولین بار در قرن سیزدهم در کتاب ذخیرۀ الدارین آمده است بیت زیر تغییر داده شد، ضمناً موضوع تیر سه شعبه در هیچ مقتلی نیامده است.

نـدیـده چـشـم کـسـی تـا بحـال در دنـیا            به گـریه کودک شش ماهه انقلاب کند

نگفت حرمله با خود که تیر کوچک‌تر            برای حـنـجر شش ماهه انـتخاب کـنـد

به میهمانـی تـیر سه شعـبـه رفت آخر            مگـر به دیدن جـدش نـبـی شتاب کـنـد

شروع ماه محرم و شرح ویزگی های مجلس عزاداری سیدالشهدا

شاعر : بردیا محمدی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

قـرار بـود بـه پـروانـه‌ها امـان بـدهـید            برای سوختن امشب کمی زمان بدهید

به روی بـام حـسـینـیه یا کـنـار حـیاط            به این کـبـوتر پـر خـسته آشیان بـدهید


قـسـم به چـادر خـاکـی مـادرش زهـرا            مـحـرم آمـده، لـطـفاً پـنـاهـمـان بـدهید

بگـو به صاحب ِخانه نیاز نیست، بگو            که جای خوب و مساعد به میهمان بدهید

نـیـاز نـیست، بـه وللهِ راضـی‌ام دم در            به من میان همین کفش ها، مکان بدهید

هـنـوز مـیـوۀ چـشـمـان مـن نـیـفـتــاده            درخت عـاطفه‌ام را کـمی تکـان بدهید

تنـور «اشک محـرم» دوبـاره داغ شده            به این گرسنۀ گریه، دو تکّه نان بدهید

خـدا نـیـاورد آن روز را که لال شـوم            برای بـردن نـامش به من زبـان بدهید

چِـقَدر گـفـتن نـام حـسین شـیرین است            حـلاوت عسلش را به هر دهـان بدهید

بلنـد مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد            بـلـنـد مـرتـبـه شـاهِ مـرا امـان بـدهـیـد

چه خوب می‌شد اگر قبل عصر روز دهم            نـگـین خـاتـم خود را به دشمنان بدهید

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما به دلیل مستند نبودن و یا تحریفی بودن مطالب و مغایرت با روایات معتبر؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور اجتناب از گناه تدلیس یا تحریف سخان ائمّه؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

چه خوب می‌شد اگر قبل عصر روز دهم            نـگـین خـاتـم خود را به ساربان بدهید

شروع ماه محرم و مدح و مرثیۀ سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : موسی علیمرادی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : مثنوی

چگونه شکر بگویم که زنده مـاندم من            به ماه روضۀ تو خویش را رساندم من

چگـونـه شکـر بـگـویم اجـل امـانـم داد            که بـاز چـشـم تـر من به بـیـرقت افـتاد


چه قـدر شور دلم زد به مـاه غـم نرسم            به زیر سـایۀ این بـیرق و عـلم نـرسـم

به شـوق این دهـۀ شـور و مـاتـمـت آقا            تـمـام سـال شـمـردم هـمـه نـفـس هـا را

چگـونه شکـر بـگـویم که بـاز گـریانـم            شـبـیـه زلـف پـریـشـان تـو پـریــشـانـم

تمـام ترس من این بـود با دلی حـیران            شب رقـیـه نـبـاشـم مـیـان گـریه کـنـان

امان دهـید خودم بـین روضه می‌مـیرم            شب ششم جگـرم را به دست می‌گـیرم

بـرای روضه هـفـتـم چه نـذرها کـردم            کـه لای لای بـخوانـم به دور او گـردم

سپرده‌ام به دو دستم کـند گریـبان چاک            برای آن همه اکبر که اوفـتاده به خاک

میان روضۀ سـقـا کـه جان بـه لب آیـد            شبـیه دخـتـرکـان تو ضجّه خـواهـم زد

به چشم گفته‌ام از اشک پُر کند مشکی            مگـر ز شرم نـریزد دگر عـمـو اشکی

شب دهـم نـفـسـم را دگـر نـمی‌خـواهـم            برای شـام عـزایت سـحـر نـمی‌خـواهم

تمام حـاجـتم این است تا که ظهـر دهم            جـنـازه‌ام بـرود روی دوش ایـن مـردم

همان زمان که سماوات بر زمین افتاد            بـلنـد مرتـبـه شـاهی ز صدر زین افتاد

میان خـیـل شـغـالان فـتاد چون شـیری            یکی به نیزه زد و دیگری به شمشیری

همه زدنـد و سپـس شمر آمد و خـنـجر            نشـست روی ورق های مصحـف پرپر

بـریـد سـر ز تـنـت بـا دوازده ضـربـه            جـدا شد آخـرِ سر عـرش از تن کـعـبـه

: امتیاز
نقد و بررسی

با توجه به اینکه بعضی از مراجع لطمه زنی را جایز ندانسته و آن را مقدمه ای برای عمل نادرست قمه زنی می دانند بیت زیر تغییر داده شد

میان روضۀ سـقـا کـه جان بـه لب آیـد            شبـیه دخـتـرکـان تو لطـمه خـواهـم زد

شروع ماه محرم و مدح و مرثیۀ سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : مرضیه عاطفی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

بـی‌تـابـی و تـلاطـم دریـا شـروع شـد            خون گریه‌هایِ عالم بـالا شـروع شـد

هفت آسمان سیاه به تن کرد و باز هم            با گریه نوحه خوانیِ صحرا شروع شد


حـیّ عـلی مـحـرّم و حیّ عـلـی‌الـعـزا            محزون ترین عزایِ دو دنیا شروع شد

شالِ عزا به گـردنـش و گفت محـتشم:            مـقـبـل بـیـا! گـدایـیِ مـاهـا شروع شد

باز این چه شورش است که در؛ زیر پرچمت            قلبم شکست و روضه از اینجا شروع شد

ذکر لبت «أعـوذُ مِنَ الکـربِ والبـلا»            دلـواپـسـیِ نــوکـرت آقـا شــروع شـد

شد خیره بر گلویت و یکریز بغض کرد            دلشـوره‌های زینب کـبری شـروع شد

آماده کرد خنجر خود را همینکه شمر            أمن یُجیبِ حضرت زهـرا شروع شد!

: امتیاز
نقد و بررسی

با توجه به اینکه بعضی از مراجع لطمه زنی را جایز ندانسته و آن را مقدمه ای برای عمل نادرست قمه زنی می دانند بیت زیر تغییر داده شد

بـی‌تـابـی و تـلاطـم دریـا شـروع شـد            لـطـمـه زنـیِ عــالـم بـالا شــروع شـد

شروع ماه محرم و شرح ویژگی های مجلس عزاداری سیدالشهدا

شاعر : سیدپوریا هاشمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن قالب شعر : غزل

خاک مسیر کـریم سرمۀ چـشم گداست            هرکه دراین جاده نیست فارغ ازین ماجراست

پرچـم مـشکی زدیم هیئت ما شد حـرم            تا همه روشن شوند روضه حسابش جداست!


بـزم مـحـبـت بـیــا تـا بـشـنـاسـد تـو را            فاطمه با تک تک سیـنه زنان آشناست

هرکه خدایی شده لطف حسین است و بس            رونق هر مسجدی لطف حسینیه‌هاست

خانۀ قبرش بهشت! اهل دلی خوب گفت            اینهـمه بـزم عـزا بـاعـث دفـع بـلاست

طب و مطب جای خود دلخوش اینها نشو            دور خودت هی نگرد تربت آقا دواست

کـرب و بلا خـواستی هـیچ نشو نا امـیـد            زود به مشهد برو کار بدست رضاست

عرش خلاصه است در صحن شریف حسین            ما که کسی نیستیم زائر قبرش خداست

: امتیاز

شروع ماه محرم و شرح ویژگی های مجلس عزاداری سیدالشهدا

شاعر : امیر عظیمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

ای اهل آسمان و زمین غم شروع شد            مـاه عــزای عـالـم و آدم شــروع شـد

حور و ملک، پری و بشر زار می‌زنند            هـنگـامـۀ مـصیبت اعـظـم شـروع شد


باز این چه نوحه‌ای‌ست که بر سینه می‌زنم            باز این چه مرثیه‌ست که اشکم شروع شد

روضه،‌ خروش،‌ زمزمه،‌ واحد،‌ زمینه،‌ شور            جانـم‌ حسین، ‌سیـنه زنی،‌ دم شروع شد

نوحوا‌علی‌الحسین، امام زمان گریست            اشک و عزای فـاطمه نم‌نم شروع شد

از عـرش بوی پـیـرهن خـونی حسین            آورده‌ جـبـرئـیـل، مـحـرّم شـروع شـد

ده روز بعد خواهرش از حال می‌رود            ده روز بعـد شـمـر به گـودال می‌رود

: امتیاز

آغاز ماه محرم، مدح و مناجات با سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : رضا قاسمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلین قالب شعر : غزل

زمین انداختم در روضه‌ات بار گناهم را            و شستم با گلابِ چشمِ خود روی سیاهم را

هزار و چارصد سال از تو دور افتاده‌ام؛ اما             به هیئت می‌شوم سرباز، شاهِ کم سپاهم را


به یاری آمدم با لشکری از قطره‌های اشک            نگیر از چشم‌های پر گناهِ من سلاحم را

محـرّم تا محـرّم را عـزادارم بـرای تو            به شوق روضه‌ات گم کردم آقا سال و ماهم را

هوای چشم‌های خیسِ خود را داشتم ارباب            اگر از سارقانِ اشک، دزدیدم نگاهم را

من از دیوارهای تکیه‌ات هم خیرها دیدم            نخواهم داد، حتی آجری از تکیه‌گاهم را

همیشه سایۀ دستِ تو را روی سرم دارم            هـمیشه آرزو کردم ببـوسم سرپـناهم را

: امتیاز